سماع
"سماع آرام جان زندگانست کسی داند که او را جان جانست"
"سماع آرام جان زندگانست کسی داند که او را جان جانست"
رقص آنجا کن که خود را بشکنی / پنبه را از ریشِ شهوت بَرکَنی
رقص و جولان بر سرِ میدان کنند / رقص اندر خونِ خود مردان کنند
چون رهند از دستِ خود دستی زنند / چون جهند از نقصِ خود رقصی کنند
مطربانْشان از درون، دف میزنند / بحرها در شورشان کف میزنند
تو نبینی لیک بهرِ گوششان / برگها بر شاخها هم کفزنان
تو نبینی برگها را کفزدن / گوشِ دل باید نه این گوشِ بدن
گوشِ سَر بَربَند از هَزْل و دروغ / تا ببینی شهرِ جانِ بافروغ
معنی سماع
سماع. [ س َ ] ( ع مص ) شنوایی. ( غیاث ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). || شنیدن. شنودن. ( غیاث ). شنیدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). شنیدن و گوش فراداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) سرود. ( غیاث ) ( صحاح الفرس ). هر آواز که شنیدن آن خوش آید. لغت نامه دهخدا
سَماع در لغت بهمعنی شنیدن، شنوایی و آوای گوشنواز است. سماع در اصطلاح صوفیه حالت جذبه و اشراق و از خویشتن جدا شدن و فنا به امری غیر ارادی است که اختیار عارف تأثیری در ظهور آن ندارد. صوفیه میگوید سماع حالتی در قلب و دل ایجاد میکند که "وجد" نامیده میشود و این وجد حرکات بدنی چندی بهوجود میآورد که اگر این حرکات غیرموزون باشد " اضطراب" و اگر حرکات موزون باشد، کفزدن و رقص است.
"ای ياران عبدالبهآء و بندگان جمال ابهی خوشا خوشا که اين جام سرشار را از دست ساقی اسرار نوشيديد و چنان سرمست شديد که رقصکنان در اين ميدان دست در آغوش دلبر مهربان کرديد. يعنی به عرفان فائز شديد و به محبّت او منجذب شديد. زبان به نعت و ثنا گشوديد و به جان و دل در ره يزدان کوشيديد. اين موهبت عظيم است و نعمت بی مثل و نظير."
منتخباتی از مکاتيب حضرت عبدالبهاء جلد ششم
سماع آمد هلا ای یار برجه / مسابق باش و وقت کار برجه
هزاران بار خفتی همچو لنگر / مثال بادبان این بار برجه
بسی خفتی تو مست از سرگرانی / چو کردندت کنون بیدار برجه
هلا ای فکرت طیار برپر / تو نیز ای قالب سیار برجه
در رقص سماع حالت دست ها به گونه ای است که یکی به سمت آسمان و دیگری به سمت زمین قرار می گیرند. این حالات دست، نشانه این است که آنها واسطه دریافت فضل خدا از آسمان وفرستادن آن به سمت زمین می باشند. بصورت آرام چرخش رقاصان تغيير مى كند. يك دست به سمت آسمان و یك دست به سمت زمين و گردنشان را بهعلامت اعتراف بهگناه كمى خم مىكنند. و ميچرخند. و اين حركت نشان گر اين است که ما فقط واسطه هستیم و تنها خداوند هرچه بخواهد از آسمان مى گيرد و به زمين مى رساند.
و هرچه چرخشها ادامه دار مى شود، دست درويشان بازتر مى شود و روبه خدا مى كنند. و گردن كج تر مى شود. ولى با اين حال درويشان تعادل خود را حفظ مى كنند و به چرخيدن ادامه مى دهند. بيشتر مواقع اين چرخش با چشمانى بسته حفظ تعادل سختتر مى شود. این رقص را بايد از نزديك ديد و حس زيبا و عارفانه اش را بيشتر درك كرد.
"موسیقی و غنا، یکی از ارکان مهم معنویت صوفیانه بهویژه عرفان شمس است. موسیقی، به زعم او، تنها وسیلهای است که میتواند حجاب میان انسان و خدا را از میان بردارد. در واقع این رقص و سماع، سالک را به خدا متصل میکند" زرینکوب، عبدالحسین، پلهپله تا ملاقات خدا، ص ۱۵۶.
صوفی در هنگام رقص به زمین و آسمان گوش میدهد تا که اسرار الهی بشنود و همینطور از ظهور جدید مظاهر الهی محروم نشود.
مانده شدهست گوش من از پی انتظار آن / کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان
خوی شدهست گوش را گوش ترانه نوش را / کو شنود سماع خوش هم ز زمین هم آسمان
فرع سماع آسمان هست سماع این زمین / و آنک سماع تن بود فرع سماع عقل و جان
"حور بقا از فردوس علا آمد هله هله هله یا بشارت
با چنگ و نوا هم با کاسه حمرا هله هله هله یا بشارت
با غمزه جانی با مزه فانی با رقص و نوا آمد هله هله هله یا بشارت
با گیسوی مشکین با لعل نمکین از نزد خدا آمد هله هله هله یا بشارت"
لوح هله هله يا بشارت – حضرت بهاءالله – گنج شايگان صفحه ٣٣ – ٣٥
رقص سماع برای ظهور مظاهر الهی
آمد بهارِ جانها ای شاخِ تَر به رقص آ / چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ
کور و کران ِ عالَم، دید از مسیح، مرهم / گفته مسیح ِ مریم کِ:«ای کور و کر!» به رقص آ
مطالب ذیل برگرفته از تارنامه کجاور نوشته پریسا همایونی:
{مقدمهای بر سماع
در خلال دهههاى اخير، گاهى نوشتههايى در روزنامههاى آمريكا درباره آموزش «رقص صوفيانه» مىخوانيم و «رقص صوفيانه» به شيوهاى مرسوم براى پرورش نفس بدل شده است. اما رقص در اسلام قبيح شمرده شده است؛ چرا كه بهطور كلى رقص در تاريخ اديان با وجد و حال در ارتباط است و انسان را از حالت عادى خود خارج مىكند و مىتوان گفت که او را بر گرد یک محور خاص به چرخش وامى دارد. بىگمان در دورههاى ميانى اسلامى ضيافتهاى مسلمانان متمكن، اغلب با موسيقى و رقص به پايان مىرسيد.
ولی در بستر دين، رقص كه اساساً یک پديدار موسيقى و نغمه خوش آهنگ است، با خصيصه شريعت محور اسلام در تعارض قرار مىگيرد؛ زيرا ممكن است فرد را از راهى كه خداوند مقرر داشته به بیراهه كشد. از اين رو، بعضی به مخالفت با رقص برخاستهاند.طى چندين قرن، مقالات و رسالاتى عليه مسئله رقص بهعلت وجود تأثيرات شيطانى آن نگاشته شده است.
در مراسم سماع، در آن حال چرخش و تسلیم محض، شوری نهفته است که هم چرخنده و هم بیننده را به وجد میآورد. سماع بروز تفکرات مولانا است. او شعر و موسیقی و رقص را برای توصیف آنچه غیرقابل توصیف است، انتخاب کرد. دیدهاند مولانا را که در کوچه و بازار با اصحاب به رقص درمیآمد و گفتهاند جنازه صلاحالدین زرکوب را نیز به اشارت مولانا با رقص و دف به قبرستان بردهاند.
تاریخچه مراسم سماع
از تاریخچه سماع پیش از اسلام اطلاع دقیقی در دست نیست. ولی مسلم است که سماع و رقص مذهبی برای خداوند، ریشه در تاریخ اساطیری دارد. در آیاتی از تورات، به سماع داوود نبی اشاره شده است که «به حضور خداوند جست و خیز و رقص میکرد» همچنین در انجیل نیز به رقص و سماع حضرت مریم روی پلکان مذبح اشاره شده است.
اما پس از اسلام و تا سال ۲۴۵ هجری اثری از سماع در مراسم مسلمانان به چشم نمیخورد. در این سال ذوالنون مصری اجازه تشکیل اولین مجلس قوالی و سماع را به شاگردان خود داد. اندکی بعد و در سال ۲۵۳ نخستین حلقه سماع را علی نتوخی در بغداد به پا کرد.
بهدرستی آشکار نیست که تشکیل مجالس سماع از چه زمانی آغاز شد، با این حال میدانیم که سماع سابقه مذهبی غیر اسلامی داشته است و در زمانهای دور در پرستشگاههای مذهبی به کار میرفته است. در صدر اسلام، سماع بدان صورت که در مجالس صوفیه بود، وجود نداشت. در سال ۲۴۵ هجری قمری صوفیان در جامع بغداد از ذوالنون مصری اجازه سماع را گرفتند؛ با این همه، نخستین حلقه سماع در ۲۵۳ هجری قمری توسط علی تنوخی یکی از یاران سری سقطی در بغداد بر پا شد.
مراسم سماع
امروزه مراسم سماع در شهرهایی همچون قونیه، قاهره و حلب بهصورت باشکوهی برگزار میشود. این مراسم با مدح حضرت محمد (ص) شروع میشود و با دعا به پایان میرسد. مراسم شامل موسیقی و رقص و چرخش و حرکات نمادین است که به آنها میپردازیم .
مکان مراسم
دایرهای که دراویش در آن میچرخند نماد کمال و یکپارچگی است. بدون آغاز و انجام است و برای همین نماد زمان است. دایره نماد خدا هم هست، در متنی کهن آمده که خداوند همچون دایرهای است که مرکزش همه جا و محیطش هیچ جا نیست. دایره سادهترین منحنی و در واقع کثیرالاضلاعی است که دارای بینهایت ضلع است ( آمیختگی سادگی و بیانتهایی ) دایره چون آغاز و انجامی ندارد دلالت بر ابدیت دارد.
آلات موسیقی سماع
محلی درسماْ خانه به نمايشگاه آلات موسیقی اختصاص داده شده است. اين آلات موسیقی عبارتند از: نی، رباب، دف (دايره)، تنبور، كمانچه، كمان، تار.
نی
نی نماد هماهنگی در طبیعت است. نماد و نشانه روحی است که از وطن واقعی خود دور افتاده و با صدای نافذ و محزونش به خداوند شکایت میبرد و میخواهد به نیستانی که از آن جدا شده، بازگردد.
دف
دف ضرب آهنگ دف در مراسم سماع بیانگر فرمان «باش» است که خداوند در زمان خلقت جهان آن را صادر کرد و بهدنبال آن نوای نی، نماد دم قدسی است که با این فرمان بعد از هبوط نور خداوند از بالا به پایین، به جسدهای بیجان، جان بخشید. (إنما أمر ه إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون)
در مراسم سماع ، پس از نوای نی، شیخ و تمام درویشان بهعنوان جسمهایی که با این دم قدسی جان گرفتهاند، با دستهایشان زمین را لمس میکنند. این عمل نشانه اراده آنان برای تبدیل شدن به انسان کامل است و تکمیل فرمان “باش” بهعنوان انسانهایی است که قدم در راه کشف حقیقت گذاشتهاند.
رقص
رقص در سماع نمادین است. درویش در سماع قبل از مردن جسم، نفس خود را میمیراند. او دستهایش را باز میکند و شروع به چرخیدن میکند. در هنگام سماع دست راست بالا است، چنانکه گویی در حال نیایش است. دست چپ به پایین متمایل است. درویشان واسطه میان خدا و مردم و واسطه میان آسمان و زمینند. آنها از خدا میگیرند و به آدمیان میبخشند و چیزی را برای خود نگه نمیدارند.
در رقص سماع، درویش پای چپ خود را روی زمین ثابت نگه میدارد و با پای راستش به دور آن میچرخد. او با هر چرخش و در سکوت ، ذکر الله را تکرار میکند و او را میخواند. درویش باید بدون برخورد با دراویش دیگر و بدون برهم زدن هماهنگی، همچون سیارههای منظومه شمسی به دور خورشید، به چرخیدن ادامه دهد.
سلام
مراسم سماع از چهار سلام تشکیل میشود که بیانگر چهار مرحلهای است (شریعت، طریقت، حقیقت، معرفت) که باید از آنها گذر کرد. در پایان هر سلام دراویش به دستههای دو و سه و چهار نفری تقسیم میشوند و با تکیه بر یکدیگر به نقطه مرکزی که نماد مولانا است، تعظیم میکنند. این تقسیم نماد اتحاد و یکپارچگی است. در طول سه سلام اول ، دراویش هم به دور خود میچرخند و هم به دور مکانی که در آن میرقصند، در سلام چهارم آنها در همان جایی که هستند، میمانند و فقط به دور شیخ میچرخند.
در بخشی از مراسم سماع، آیهای با این مضمون قرائت میشود: «مشرق و مغرب از آن خدا است، پس به هر طرف رو کنی رو به سوی خداست. بیگمان خداوند گشایشگر داناست». سماع با دعا به پایان میرسد و تمام دراویش و نوازندگان بهدنبال شیخ و پس از تعظیم در مقابل جایگاه، مکان سماع را ترک میکنند.
انتهای مقاله پریسا همایونی}
مطالب ذیل از روزنامه دنیای اقتصاد شماره ۶۰۶۴ شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ رمز و راز سماع از مصاحبه با پیر سماعزن قونیه حسین نقوی الحسینی:
{در طول سماع حرکتهای زیادی انجام میشود این حرکتها چه معنایی دارند؟
حضرت مولانا ما را به شریعت اسلام پیوند داده است. درواقع حرکت سماع پای چپ را به شکل محکم و راسخ قرار میدهد که این نیز از شریعت ما نشئتگرفته است و پای راست را نیز با ۳۶۰ درجه چرخش به معنای اینکه ۷۲ ملت را میگردیم نشان میدهد. از حرکتهایی که انجام میشود تا جایی که دستها باز میشوند، هر چیز معنای خاصی دارد، درواقع، پای چپ حرکت نمیکند و دست چپ بر روی شانه راست و دست راست بر روی شانه چپ قرار دارد که این خود نشاندهنده توحید است. در زمان سماع وقتی که دست راست باز و دست چپ بسته است اشاره به لا دارد. باز بودن دست راست فیض بردنی را که از طرف خداوند شاملش شده است به دیگران منتقل میکند. لباسها نیز معنای جداگانه دارند؛ خرقه سیاهروی لباسشان نشاندهنده خاک است و در واقع سماع تمثیلی است از رفتن به عالم دیگر و برگشتن. وقتی که خرقه رویی را درمیآورند تمثیلی است از واردشدن به سماع و لباس زیرین سفید نیز نشانهای است از کفن نفس سماع کننده، بعد از اینکه آیین سماع را تمام کردند و سماع کننده به کالبد اصلی خویش بازمیگردد.
در مراسم سماع پوست قرمزی که آورده میشود به چه منظور است و کسیکه بر روی آن مینشیند چه وظایفی دارد؟
بزرگ سماعکنندگان جایش بر روی پوست قرمز است و کسیکه بر روی آن مینشیند تمثیلی است از راهی که مولانا به سوی حق طی کرده است و دلیل اینکه قرمز است این است که مولانا زمانی که به سمت حق طی میکرده است غروب بوده است. برای اینکه در زمان غروب از دنیا بریده و به آخرت گرویده است. بدین ترتیب پوست قرمز وی را اینگونه تمثیل میکند. در مراسم سماع کسیکه را بر روی پوست قرمز مینشیند پوست نشین میگویند.
در مورد تصوف و ادب سماعکنندگان چه اطلاعاتی دارید؟
در حالیکه سماع میکنند چیزی که مهم است این است که باید این کار را با آداب خودش انجام دهند تصوف اولین مرحله و راه ادب است، بدین ترتیب ادب در مولویت بسیار مهم است. در تکیهها نیز مدام با کسانیکه یا هوو میگویند روبهرو میشویم و از تمام برادرانمان نیز زندگی صوفیانه و پر از ادب و اخلاق میخواهیم.} پایان نقل قول.
مولانا در مورد سماع میگوید:
سماع از بهر جانِ بیقرارست / سبک بَرجَه چه جای انتظارست؟!
مشین این جا تو با اندیشه خویش / اگر مردی برو آن جا که یارست
سماع سبب آرامش بیداری آزادی و شادی است
سماع آرام جان زندگانست / کسی داند که او را جان جانست
کسی خواهد که او بیدار گردد / که او خفته میان بوستانست
ولیک آن کاو به زندان خفته باشد / اگر بیدار گردد در زیانست
سماع آن جا بکن کان جا عروسیست / نه در ماتم که آن جای فغانست
کسی کاو جوهر خود را ندیدهست / کسی کان ماه از چشمش نهانست
چنین کس را سماع و دف چه باید؟! / سماع از بهر وصل دلستانست
سماع مانند حج و گردش بدورخانه کعبه است.
کسانی را که روشان سوی قبلهست / سماع این جهان و آن جهانست
خصوصا حلقهای کاندر سماعند / همیگردند و کعبه در میانست
اگر کان شکر خواهی همان جاست / ور انگشت شکر خود رایگانست
"ای دوست حقيقی، نفوذ کلمة اللّه مانند روح در عروق و شريان آفاق رو به سريان است و قلب عالم در نهايت هيجان. عنقريب ملاحظه نمائيد که هيکل عالم ايجاد چنان بقوّهٔ روح بحرکت آيد که از شدّت وجد و طرب آهنگ رقص کند و پاکوبان و کف زنان نغمهای ساز نمايد که عالم بالا باهتزاز آيد."
مُنتخباتی از مکاتيب حضرت عبدالبهاء جلد سوّم
گر تو خواهی وطن پر از دلدار / خانه را رو تهی کن از اغیار
ور تو خواهی سماع را گیرا / دور دارش ز دیده انکار
هر که او را سماع مست نکرد / منکرش دان اگر چه کرد اقرار
هر که اقرار کرد و باده شناخت / عاقلش نام نه مگو خمار
به بهانه به ره کن آنها را / تا شوی از سماع برخوردار
در رقص سماع، با صدای زیبای خواننده و شاعر، حضور خدا و پیامبران به شکلی عاشقانه و زیبا بیان میشود که شرکت کنندگان را به خود جذب میکند. پرتاب کردن شنل های مشکی رنگ که نماد جدایی از تعلقات دنیوی و شامل شدن نعمات الهی بر تمامی بشر می باشد.
اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی / و اندر سماع ما را از نای و دف خبر نی
ما خود فنای عشقش ما خاک پای عشقش / عشقیم توی بر تو عشقیم کل دگر نی
خود را چو درنوردیم ما جمله عشق گردیم / سرمه چو سوده گردد جز مایه نظر نی
و همچنین سماع سپاه عشق است:
عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت / رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران
همچنانکه ذره ها در مقابل نور خورشید برقص در میآیند رقص سماع هم جلوی ناچیز بودن انسان و اینکه نور خورشید مظاهر ظهور الهی سبب جلوه ذره میشود و خورشید قبله اوست.
ذره ذره از وجودم عاشق خورشید توست / هین که با خورشید دارد ذرهها کار دراز
پیش روزن ذرهها بین خوش معلق میزنند / هر که را خورشید شد قبله چنین باشد نماز
در سماع آفتاب این ذرهها چون صوفیان / کس نداند بر چه قولی بر چه ضربی بر چه ساز
اندرون هر دلی خود نغمه و ضربی دگر / پای کوبان آشکار و مطربان پنهان چو راز
برتر از جمله سماع ما بود در اندرون / جزوهای ما در او رقصان به صد گون عز و ناز
شمس تبریزی توی سلطان سلطانان جان / چون تو محمودی نیامد همچو من دیگر ایاز
باز کردن دست ها نشان می دهد که عارف خواستار رسیدن به محبوب و در آغوش کشیدن او است.
چو عشق دست درآرد به گردنم چه کنم / کنار درکشمش همچنین میان سماع
کنار ذره چو پر شد ز پرتو خورشید / همه به رقص درآیند بیفغان سماع
مظاهر ظهور الهی مانده آفتاب جهان تاب بر تمام دنیا میتابند
آفتابی نی ز شرق و نی ز غرب از جان بتافت / ذرهوار آمد به رقص از وی در و دیوار ما
چون مثال ذرهایم اندر پی آن آفتاب / رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما
ویا:
خورشید چون برآید هر ذره رو نماید / نوری دگر بباید ذرات مختفی را
همچنین:
در تابش خورشیدش رقصم به چه میباید / تا ذره چو رقص آید از منش به یاد آید
شد حامله هر ذره از تابش روی او / هر ذره از آن لذت صد ذره همیزاید
در هاون تن بنگر کز عشق سبک روحی / تا ذره شود خود را میکوبد و میساید
صوفی با پای کوبی رقص سماع هر چه غیر اوست را بزیرپا میاندازد و اشاره به لگد مال کردن و زیر پا له کردن خواسته های نفسانی می باشد.
برون ز هر دو جهانی چو در سماع آیی / برون ز هر دو جهانست این جهان سماع
اگر چه بام بلندست بام هفتم چرخ / گذشته است از این بام نردبان سماع
به زیر پای بکوبید هر چه غیر ویست / سماع از آن شما و شما از آن سماع
سماع کسانی را که در عالم مادیات مرده اند را زنده میکند. پریدن نشانه ی شادی، ذوق و خوشحالی عارف در زمان رسیدن به اوج خلسه را دارد.
وگر حال آورد قاضی سماعش آرزو آید / رباب خوب بنوازم سماعی آرمش شیرین
ز آواز سماع من اقنجی هم شود زنده / سر از تربت برون آرد بکوبد پا کند تحسین
کفن را اندراندازد قوالانداز مستانه / از آن پس مردگان یک یک برون آیند هم در حین
عجب نبود که صورتها بدین آواز برخیزند / که صورتهای عشق تو درونت زنده شد میبین
ز مردم آن به کار آید کی زنده میشود در تو / و باقی تن غباری دان که پیدا میشود از طین
اقنجى ، ترکی استانبولی: بمعنای سواره نظام سبک است. این کلمه از ریشه آخماق در زبان ترکی به معنای جاری شدن است. آنها یکی از نخستین لشکرهایی بودند که در مقابل ارتش دشمن قرار میگرفتند و ب دلیری در جنگ مشهور بودند.
اين رقص نشانگر از خود رها شدن و مهم جلوه ندادن خصوصيات انسانى و اهميت بارز پروردگار مى باشد. او مىخواهد بگويد كه سماع فقط جسمانى نيست، بلكه سماع حقيقى، سماع روحانى و سماع با دل و روح است.
پاک باش و خاک این درگاه باش / کبر کم کن در سماع عاشقان
گر سماع عاشقان را منکری / حشر گردی در قیامت با سگان
رقص سماع به عنوان یک شکل از عبادت، پرستش خداوند و تلاش برای دستیابی به حالتی از آرامش و ذهنیت در فرهنگ اسلامی و صوفیانه بسیار مهم است و همچنان در بسیاری از کشورهای اسلامی رواج دارد.
میکشدم به هر طرف قوت کهربای او / ای عجبا بدید کس آنک مرا کشید نی
هست سماع چنگ نی هست شراب رنگ نی / صد قدح است بر قدح آنک قدح چشید نی
در قران مجید خداوند وعده داده که بمومنین از رحیق مختوم شراب بدهد و سماع زن از این باده مینوشد
يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ ﴿۲۵﴾ سوره ۸۳: المطففين "از باده اى مهر شده نوشانيده شوند (۲۵)"
امروز سماع است و مدام است و سقایی / گردان شده بر جمع قدحهای عطایی
فرمان سقی الله رسیدهست بنوشید / ای تن همه جان شو نه که ز اخوان صفایی
ای دور چه دوری تو و ای روز چه روزی / وی گلشن اقبال چه بابرگ و نوایی
از خاک برویند در این دور خلایق / کاین نفخه صور است که کردهست صدایی
سماع سبب پاکی روح انسانی است
چرخ را در زیر پا آر ای شجاع / بشنو از فوق فلک بانگ سماع
پنبهٔ وسواس بیرون کن ز گوش / تا به گوشت آید از گردون خروش
پاک کن دو چشم را از موی عیب / تا ببینی باغ و سروستان غیب
دفع کن از مغز و از بینی زَکام / تا که ریح الله در آید در مشام
هیچ مگذار از تب و صفرا اثر / تا بیابی از جهان طعم شکر
سماع غذای روح است
پس غدای عاشقان آمد سماع / که درو باشد خیال اجتماع
قوتی گیرد خیالات ضمیر / بلک صورت گردد از بانگ و صفیر
آتش عشق از نواها گشت تیز / آن چنان که آتش آن جوزریز
چرخیدن بهدور خود به معنای وجود پروردگار در تمامی جهتهای زندگی است که بهرطرف بگردی خدا آن سو است به گفته قران مجید:
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿۱۱۵﴾ سوره ۲: البقرة "و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشايشگر داناست (۱۱۵)"
بر هر جائیکه سرنهم مسجود اوست / در شش جهت و برون شش، معبود اوست
باغ و گل و بلبل و سماع و شاهد / این جمله بهانه و همه مقصود اوست
وقتی که مولانا میخواهد از سماع شانه خالی کند محبوب او با کشیدن گوشش او را بسماع میآورد.
گفتا که بیا سماع در کار شدهاست / گفتم که برو که بنده بیمار شدهاست
گوشم بکشید و گفت از اینها بازآی / کان فتنه هردو کون بیدار شدهاست
سماع چنان دلها را بیقرار میکند که نوای موسیقی را تحت الشعاع قرار میدهد.
دلها به سماع بیقرار افتادند / چون ابر بهار پر شرار افتادند
ای زهرهٔ عیش کف رحمت بگشای / کاین مطرب و کف و دف ز کار افتادند
سماع با فرهنگ اشراق یا فرهنگ خسروی ایران باستان رابطه مستقیم دارد.
امروز سماعست و سماعست و سماع / نورست شعاعست و شعاعست و شعاع
این عشق مطاعست و مطاعست و مطاع / از عقل وداعست و وداعست و وداع
سماع ایجاد کننده عشق حقیقی است.
عشق آن نبود که هر زمان برخیزی / وز زیر دو پای خویش گردانگیزی
عشق آن باشد که چون درآئی به سماع / جان در بازی وز دو جهان برخیزی
در سماع درویشان به صورت فرضی مولایشان را به عنوان خورشید در نظر گرفته و شبیه به گردش سیاره ها به دور خورشید شروع به چرخش میکنند.
جسم خاک از عشق بر افلاک شد / کوه در رقص آمد و چالاک شد