قیامت
"ما بمردیم و بکلی کاستیم بانگ حق آمد همه بر خاستیم"
"ما بمردیم و بکلی کاستیم بانگ حق آمد همه بر خاستیم"
رسول اکرم (ص) فرموده است: «اِذَا رَأَیتُمُ الرَّبِیع فَاکثرُوا ذِکر النُّشُور» (تفسیر رازی، ج 17، ص 194) هرگاه بهار را دیدید بسیار از قیامت یاد کنید. بهار در اینجا ظهور پیامبران الهی است که مثل بهار دنیا را تازه میکند.
حضرت باب در مورد قیامت میفرمایند:
"يوم قيامت يومى است مثل امروز شمس طالع ميگردد وغارب چه بسا وقتى كه قيامت بر پا ميشود در آن ارضى كه قيامت بر پا ميشود خود اهل آن مطّلع نميشوند چونكه اگر بشوند تصديق نميكنند از اين جهت بايشان نميگويند.
مثل ظهور رسول اللّه (ص) چونكه نتوانستند متحمّل شد بغير مؤمنين نفرمودند ظهور قيامت را وآن يومى است بسيار عظيم" (منتخبات آيات از آثار حضرت نقطۀ اول) www.bahai.org/r/394383512
هر کی ماند زین قیامت بیخبر /تا قیامت وای او ای وای او
اظهار امر پیامبران ویا قیامت برای پیشرفت بشر میباشد.
بهر اظهار است این خلق جهان / تا نماند گنج حکمت ها نهان
مطلب ذیل برگرفته از صفحه فیسبوک " پاسخ به برخی سوالات پیرامون آئین بهائی" است:
طبق اعتقادات بهاييان، قيامت به معنای قيام مظهر ظهور است و در ظهور هر پیامبری، قيامت دین قبل اتفاق میافتد. بدین ترتیب هر کلمه در وصف قيامت، معنی جدیدی پیدا میکند؛ مثلا منظور از در گذر بودن کوهها به معناي در گذر بودن علما است، چرا که اگر چه بسيار قدرتمند هستند، اما طبق اراده الهی برای رشد دین جديد، به تدریج کنار میروند و منظور از سقوط شمس و قمر نیز نسخ احکام دین قبل ظهور جديد است و اگر به دیده حقيقت بنگریم اين واقعه عظیم تر از قيامت ظاهري است، زیرا در آن روز بندگان خداوند مورد امتحان سخت الهی قرار میگیرند و چه بسا علما و زاهداني که در اين روز از پيامبر جديد روي برگردانده به خدا و آياتش کافر گشته اند و چه بسا افراد فاسقي که در اين روز حقيقت را يافتند و تا ابد پاینده گشتند؛ اين است قيامت واقعی! بنابراین قيامت دین حضرت مسيح با ظهور حضرت محمد به وقوع پیوست. خداوند در قرآن فرمود: " إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ" يعني هنگامی را كه خدا گفت اي عيسي من تو را برگرفته و به سوي خويش بالا ميبرم و تو را از [آلايش] كساني كه كفر ورزيدهاند پاك ميگردانم و تا روز رستاخیز كساني را كه از تو پيروي كردهاند فوق كساني كه كافر شدهاند قرار خواهم داد آنگاه فرجام شما به سوي من است پس در آنچه بر سر آن اختلاف ميكرديد ميان شما داوري خواهم كرد. توجه نماييد که فرموده اند تا روز قيامت ايشان را برتری خواهند داد، حال آنکه پس از ظهور حضرت محمد، نه تنها آنها از نظر علمی بر مسلمانان برتري نداشتند بلکه در جنگهاي صليبي نيز شکست هاي سختي از مسلمانان متحمل شدند. همچنين در حديث است از حضرت رسول اکرم که فرمود «من با قيامت توأم آمده ايم». خداوند در انجيل ميفرمايد:" عيسي بدو گفت من قيامت و حيات هستم، هر که به من ايمان آورد اگر مرده باشد زنده گردد و هرکه زنده بود و به من ايمان آورد تا ابد نخواهد مرد."
انتهای "پاسخ به برخی سوالات پیرامون آئین بهائی"
مولانا پیامبران را اسرافیل زمان ظهورشان میداند که با کلامشان (آوازشان) مردگان را جان میدهند.
هین که اسرافیل وقتند اولیا / مرده را زیشان حیاتست و نما
جان هر یک مردهای از گور تن / برجَهد ز آوازشان اندر کفن
گوید این آواز ز آواها جداست / زنده کردن کار آواز خداست
ما بمردیم و بکلی کاستیم / بانگ حق آمد همه بر خاستیم
و یا ظهور حضرت محمد همان قیامت است.
پس محمد صد قیامت بود نقد /زانک حل شد در فنای حل و عقد
زادهٔ ثانیست احمد در جهان /صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیدهاند /ای قیامت تا قیامت راه چند
با زبان حال میگفتی بسی /که ز محشر حشر را پرسید کسی
در مورد قیامت جمال مبارک در کتاب مستطاب ایقان میفرمایند:
“پس ای برادر، معنی قيامت را ادراک نما و گوش را از حرف های اين مردم مردود پاک فرما. اگر قدری به عوالم انقطاع قدم گذاری شهادت میدهد که يومی اعظم از اين يوم و قيامتی اکبر از اين قيامت متصوّر نيست و يک عمل در اين يوم مقابل است با اعمال صد هزار سنه، بلکه استغفراللّه از اين تحديد زيرا که مقدّس است عمل اين يوم از جزای محدود. و اين همج رعاع چون معنی قيامت و لقای الهی را ادراک ننمودند لهذا از فيض او بالمرّه محجوب ماندند. با اينکه مقصود از علم و زحمات آن وصول و معرفت اين مقام است، مع ذلک همه مشغول به علوم ظاهره شدهاند. چنانچه آنی منفکّ نيستند و از جوهر علم و معلوم چشم پوشيدهاند. گويا نمی از يمّ علم الهی ننوشيدند و به قطره ای از سحاب فيض رحمانی فائز نگشتند.”
کتاب مستطاب ایقان صفحات ۱۷۹ ناشر: مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، هوفمايم، آلمان
ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را /این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را
ای شیخ نمیبینی این گوهر شیخی را /این شعشعه نو را این جاه و جلالت را
ای میر نمیبینی این مملکت جان را /این روضه دولت را این تخت و سعادت را
ای ماه که در گردش هرگز نشوی لاغر /انوار جلال تو بدریده ضلالت را
چون آب روان دیدی بگذار تیمم را /چون عید وصال آمد بگذار ریاضت را
گر ناز کنی خامی ور ناز کشی رامی /در بارکشی یابی آن حسن و ملاحت را
خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی /درسوز عبارت را بگذار اشارت را
شمس الحق تبریزی ای مشرق تو جانها /از تابش تو یابد این شمس حرارت را
در آن روز مؤمنین مست زیارت جمال حق میشوند و خداوند شرابی مینوشاند که همهکس و همه چیز را مست میکند.
از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست /وز جمال لایزالی هفت و پنج و چار مست
این قیامت بین که گویی آشکارا شد ز غیب /خم و کوزه حوض کوثر از می جبار مست
تن چو سایه بر زمین و جان پاک عاشقان /در بهشت عشق تجری تحتها الانهار مست
چون فزون گردد تجلی از جمال حق ببین /ذره ذره هر دو عالم گشته موسی وار مست
گر بگویم ای برادر خیره مانی زین عجب /عرش و کرسی آسمانها این همه کردار مست
شمس تبریزی برآمد در دلم بزمی نهاد /از شراب عشق گشتست این در و دیوار مست
هفت و پنج و چهار اشاره به هفتآسمان پنج سو (راست چپ جلو عقب و زمین) چهارفصل و یا چهارعنصر آتش، آب، هوا و خاک
سقاهم ربهم اشاره به آیه مبارک قرآن سوره الانسان که خداوند در روز قیامت از رحیق مختوم (آیات الهی) شراب پاک به مؤمنین مینوشاند
عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿۲۱﴾
که ترجمه آن:جامه هاى ابریشمی سبز و دیبا ستبر در بر است و پيرايه آنان دستبندهاى سيمين است و پروردگارشان باده ای پاك به آنان مى نوشاند (۲۱)
تفسیر غزل ۳۰۱۳ مولانا
یار در آخرزمان کرد طرب سازیی / باطن او جد جد ظاهر او بازیی
یار در اینجا منظور خداوند است آخرزمان ظهور پیامبران که همان قیامت است وقتی که زمان دین قبلی تمام میشود و شروع دیانت جدید.
مولانا در مورد اتحاد پیامبران در جای دیگر میگوید
ای خواجه صاحب قدم گر رفتم اینک آمدم /تا من در این آخرزمان حال تو گویم برملا
طرب سازی به معنی دین جدید که باطنش پر عظمت ولی مردم زمان خودش آن را جدی نمیگیرند. اگر به تاریخ تمام ادیان نگاه کنیم میبینیم که چطور با تمسخر و بیاعتنایی با آنها رفتار میکردند در قرآن مجید سوره مبارکه یس میفرماید
يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۳۰﴾
دريغا بر اين بندگان هيچ فرستاده اى بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند میکردند
وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ ) سوره ۴۰: غافر (
و هر امتى آهنگ فرستاده خود را كردند تا او را بگيرند و به [وسيله] باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند
مثلا تاج خار بر سر حضرت مسیح میگذاشتند و او را مسخره میکردند تا اینکه سیصد سال بعد از تولد مسیح عظمت دیانت او شناخته شد.
شوپنهاور فیلسوف آلمانی میگوید هر ایده جدید اول مسخره میشود بعد با تمام قدرت در مقابل آن ایستادگی میکنند و آخرش بهعنوان یک حقیقت پذیرفته میشود.
جمله عشاق را یار بدین علم کشت / تا نکند هان و هان جهل تو طنازیی
پیروان دین جدید جانشان را در راه او فدا میکنند و از امتحانات سالم بیرون میایند.
در حرکت باش ازانک آب روان نفسرد / کز حرکت یافت عشق سر سراندازیی
در راه عشق او سرهای مؤمنین به خاک میافتند
جنبش جان کی کند صورت گرمابهای / صف شکنی کی کند اسب گدا غازیی
{غازی = مجاهد؛ جنگجو}
سواری که مجاهد نباشد لیاقت او را ندارد
طبل غزا کوفتند این دم پیدا شود / جنبش پالانیی از فرس تازیی
{غزا = جنگ کردن با کافران در راه خدا
فرس تازی= اسب تازی}
میزن و میخور چو شیر تا به شهادت رسی / تا بزنی گردن کافر ابخازیی
{ابخازی = منسوب به ابخاز، طایفه و ناحیهای در مغرب قفقاز}
در این راه مثل شیر میجنگی هم میزنی هم میخوری و ممکن است به شهادت برسی
بازی شیران مصاف بازی روبه گریز / روبه با شیر حق کی کند انبازیی
شیر به مصاف میرود و روباه از معرکه فرار میکند، روباه با شیر حق قابلمقایسه نیستند
گرم روان از کجا تیره دلان از کجا / مروزیی اوفتاد در ره با رازیی
{مروزی = لقب احمدبن نصر، از فقهای شافعی}
کسانی که از نور این عشق روشن شدند با تیرهدلان دو قطب مخالف هستند
عشق عجب غازییست زنده شود زو شهید / سر بنه ای جان پاک پیش چنین غازیی
عشق عجب مجاهدی است که شهید را زنده نگه میدارد در راه این عشق باید سر داد
چرخ تن دل سیاه پر شود از نور ماه / گر بکند قلب تو قالب پردازیی
اگر در راه او قدم برداری دلت اگر تاریک هم باشد پر نور میشود
مطرب و سرنا و دف باده برآورده کف / هر نفسی زان لطف آرد غمازیی
{غمازی = ناز و عشوه کردن}
ای خنک آن جان پاک کز سر میدان خاک / گیرد زین قلبگاه قالب پردازیی
خوشا به حال کسی که در این جهان خاکی قلبش به نور او روشن شود
در روز قیامت کسانی که به مظهر ظهور ایمان میاورند از نو زنده میشوند
امروز مرده بین که چه سان زنده میشود / آزاد سرو بین که چه سان بنده میشود
پوسیده استخوان و کفنهای مرده بین / کز روح و علم و عشق چه آکنده میشود
آن حلق و آن دهان که دریدهست در لحد / چون عندلیب مست چه گوینده میشود
آن جان به شیشهای که ز سوزن همیگریخت / جان را به تیغ عشق فروشنده میشود
بسیار دیدهای که بجوشد ز سنگ آب / از شهد شیر بین که چه جوشنده میشود
امروز کعبه بین که روان شد به سوی حاج / کز وی هزار قافله فرخنده میشود
امروز غوره بین که شکر بست از نشاط / امروز شوره بین که چه روینده میشود
میخند ای زمین که بزادی خلیفهای / کز وی کلوخ و سنگ تو جنبنده میشود
غم مرد و گریه رفت بقای من و تو باد / هر جا که گریهایست کنون خنده میشود