درویش
"چو اعتبار ندارد جهان بر درویش به بزم فقر چرا عیش معتبر نکنی"
"چو اعتبار ندارد جهان بر درویش به بزم فقر چرا عیش معتبر نکنی"
در زمان مولانا جلالالدین محمد بلخی (قرن هفتم هجری / قرن سیزدهم میلادی)، دراویش و طریقتهای صوفیانه یکی از بخشهای مهم و تأثیرگذار جامعهی اسلامی بودند. این دوران که با زوال خلافت عباسی و حملهی مغولان همزمان بود، از نظر اجتماعی و معنوی دچار آشفتگیهایی بود که زمینۀ رشد و گسترش عرفان و تصوف را فراهم کرد. در این زمینه، به شرح چند جنبه از نقش و جایگاه دراویش در دوران مولانا میپردازیم:
نقش معنوی و اجتماعی دراویش
در زمان مولانا، دراویش به عنوان حاملان معنویت، زهد، و اخلاق عرفانی شناخته میشدند. آنان غالباً با کنارهگیری از دنیای مادی، به سیر و سلوک درونی و ارتباط عاشقانه با خداوند میپرداختند. نقش آنان در آرامشبخشی به جامعهای که از جنگ، فقر، و اضطراب رنج میبرد، بسیار پررنگ بود. خانقاهها و زاویهها محل تجمع آنان و مراکز تربیت سالکان طریقت بهشمار میرفتند.
ارتباط مولانا با دراویش
مولانا خود از جایگاه بالای علمی و فقهی برخوردار بود، اما پس از دیدار با شمس تبریزی، دگرگونی عظیمی در درونش رخ داد و به وادی عشق و عرفان گام نهاد. پس از این تحول، مولانا با دراویش و سالکان طریقت ارتباط عمیقی پیدا کرد. در مثنوی و دیوان شمس اشارات فراوانی به درویشی، فقر، سلوک، و عشق الهی وجود دارد. او دراویش واقعی را کسانی میدانست که از منیت گذشتهاند و در شعلهی عشق الهی سوختهاند.
فرقههای صوفیانهی زمان مولانا
در دوران مولانا، طریقتهای صوفیانه متعددی در آناتولی و سایر سرزمینهای اسلامی فعال بودند، مانند:
- قادریه
- نقشبندیه
- سهروردیه
- مولوّیه (که بعداً از پیروان مولانا شکل گرفت)
دراویش هر طریقت، لباس مخصوص، ذکر و سماع ویژه، و سلسلهی تربیتی خاصی داشتند. در این میان، مولوّیه یکی از برجستهترین طریقتهایی شد که سنت سماع و موسیقی را برای نیل به فنا فیالله به کار میبرد.
نقد مولانا بر درویشی ظاهری
مولانا در آثار خود بارها از درویشی ظاهری انتقاد کرده است. او از درویشی ظاهری، که صرفاً در لباس و رفتار بیرونی خلاصه میشود، بیزار بود و تأکید میکرد که:
نقش درویشست او نه اهل نان / نقش سگ را تو مینداز استخوان
فقرِ لقمه دارد او، نه فقر حق / پیش نقش مردهای کم نه طبق
ماهی خاکی بود درویش نان / شکل ماهی لیک از دریا رمان
مرغ خانهست او نه سیمرغ هوا / لوت نوشد او ننوشد از خدا
عاشق حقست او بهر نوال / نیست جانش عاشق حسن و جمال
گر توهم میکند او عشق ذات / ذات نبود وهم اسما و صفات
وهم مخلوقست و مولود آمدست / حق نزاییدهست او لم یولدست
عاشق تصویر و وهم خویشتن / کی بود از عاشقان ذوالمنن
ویا
گفت قایل در جهان درویش نیست / ور بود درویش آن درویش نیست
هست از روی بقای ذات او / نیست گشته وصف او در وصف هو
او درویشی را نه در ریاضت خشک، بلکه در عشق، معرفت، و فنا در ذات الهی میدید.
دراویش و سماع
یکی از جلوههای برجستهی درویشی در دوران مولانا، آیین سماع بود که با شعر، موسیقی، و رقص چرخشی همراه بود. این آیین نهتنها برای خلسهی عرفانی، بلکه برای وحدت عاشق با معشوق الهی طراحی شده بود. مولانا خود نخستین بار به صورت خودجوش در حال سماع وارد چرخش شد، و این سنت پس از او در میان پیروانش نهادینه گردید.
در مجموع، دراویش در زمان مولانا نهتنها یک طبقهی اجتماعی و دینی بودند، بلکه حاملان یک فرهنگ زنده، عاشقانه، و عرفانی بودند که تأثیر عمیقی بر شعر، موسیقی، و معنویت اسلامی نهادند. مولانا در کنار نقدها، آنان را گنجینههایی از عشق و فنا میدانست، به شرط آنکه درویشی آنان از دل برخاسته باشد، نه از لباس و لقب.
مطالب ذیل بر گرفته از ویکی پیدیا فارسی دانشنامه آزاد میباشد:
واژهٔ پارسی «درویش» از ریشه ای باستانی و برگرفته از واژه ای نیاایرانی است که در اوستایی به صورت «دریگو-» (-drigu) به معنای «نیازمند، گدا» است. این واژهٔ ایرانی احتمالاً با واژهٔ سانسکریت ودایی «آدریگو-» (-adhrigu) هم ریشه باشد که صفتی با معنای نامشخص است که به ایزدان گوناگونی اضافه شده است. این واژهٔ ودایی احتمالاً به صورت» آ-دریگو-« (-a-dhrigu) واکافت میشود که «نا دریگو» خواهد شد، شاید به معنای «نا فقیر»، بهمعنای «غنی» باشد. وجود این هم ریشهٔ ودایی نشان میدهد که بنیاد فقرای مقدس آنقدر در میان هندو-ایرانیان اهمیت داشته که در ایران آینده به صورت تاریخی در شکل برادری درویشی و نیز در هند در شکل مکاتب مختلف سنیاسیان (sannyasis) وجود داشتهاست
هرچند که واژه شناسی این واژه از دیدگاه زبان فارسی نو مشخص نیست، اما تلاش هایی برای تفسیر پذیری اجزای واژه بر پایهٔ واژه های معاصر و بر پایهٔ مفاهیم عرفانی صوفی گری نیز صورت گرفته است. از آنجا که کلمه ی «در»، در فارسی به معنای درب بوده، پس گفته میشود که «درویش» به صورت تحت الفظی به معنای «بازکنندهٔ در» معنی خواهد شد. از سوی دیگر برخی اصل واژه را «درویز» دانسته اند که «ز» به «ش» معجمه تبدیل شده و اصل واژه «درآویز» بوده به معنای کسی که هنگام گدایی از در میآویزد (در را میگیرد) بنابراین گدا را درویش گفته اند. برخی دیگر از پژوهشگران گفته اند که اصل واژهٔ درویش، «دریوز» بوده که «ی» و «و» جابجا شدند و به «درویز» تبدیل شده، و «ز» نیز به «ش» تبدیل شد، و یوز از یوزیدن به معنای جستجو کردن می باشد. این واژهٔ فارسی همچنین در برخی زبان ها به معنای «زاهد، ریاضتکش» نیز آمده است، مثلاً در زبان اردو، darwaishana thabiyath به معنای «خلق و خوی زاهدانه و مرتاضی» است. این واژه در ترکی به صورت «دَرویش» (Derviş) آمدهاست. دامنهٔ رواج این واژه تا آنجا پیش رفته که تا شمال آفریقا نیز رسیده است، برای مثال در زبان قبائلی، «آدِرویک» (Aderwic) به معنای مجنون میباشد همچنین واژهٔ درویش (دهروێش) در زبان کُردی گورانی به معنای در خود بودن است و بدین معناست که فرد در حال تزکیهٔ نفس خویش بوده و کاری به کار دیگران ندارد و در راه طریقت قدم نهاده و سلوک میکند. در لکی نیز 'وژ' یعنی خود، و حروف ژ و ش در لکی گاهی به هم تبدیل میشوند در + وژ (ش) به معنای در خود بودن است.
پایان مطالب ویکی پیدیا
آموزش درویش
آموزش درویش در زمان مولانا در قرن سیزدهم میلادی شامل تمرینات عمیق معنوی، اخلاقی و زاهدانه ریشهدار در تصوف، بعد عرفانی اسلام بود. این فرآیند سفری دگرگونکننده برای دستیابی به روشنگری معنوی، نزدیکی به خدا و رهایی از خواستههای دنیوی بود.
در اینجا مروری بر آموزش درویش در زمان مولانا آمده است:
۱. نقش شیخ (استاد معنوی)
- شیخ یا استاد معنوی (مانند خود مولانا) مریدان را هدایت میکرد. درویش باید کاملاً تسلیم حکمت شیخ میشد، زیرا شیخ به عنوان نمونهی زندهای از تعالیم الهی دیده میشد.
- شیخ صداقت، تعهد و آمادگی درویش را برای تحمل سختیها در جستجوی حقیقت ارزیابی میکرد.
۲. آموزش اخلاقی و معنوی
تزکیه نفس: به درویش آموخته میشد که از طریق تمرینات سخت معنوی، نفس (اگو) را تربیت و کنترل کند.
پرورش فضایل: تمرکز بر پرورش فضایلی چون فروتنی، صبر، عشق، سخاوت و بخشش بود.
خدمت به دیگران: اعمال خدمت بیچشمداشت (خدمت) به جامعه و بشریت محور آموزش آنها بود.
۳. تمرینات و مناسک معنوی
ذکر (یاد خدا): ذکر روزانه نامهای خداوند برای حفظ تمرکز معنوی درویش کمک میکرد. این تمرین میتوانست در سکوت یا با صدای بلند، به صورت فردی یا گروهی انجام شود.
مراقبه و تفکر: دورههای طولانی تفکر و مراقبه برای عمیقتر کردن آگاهی از حضور الهی انجام میشد.
سماع (رقص چرخشی): در طریقت مولانا (طریقت مولویه)، سماع اجرا میشد - رقصی آیینی شامل چرخش کنترلشده برای رسیدن به وجد معنوی و اتحاد با خدا.
نماز و روزه: درویش نمازها، روزهها و عبادات اضافی را برای تقویت انضباط رعایت میکرد.
۴. سبک زندگی زاهدانه
رهایی از خواستههای دنیوی: درویش ساده زندگی میکرد، اغلب در فقر، با داشتن اموال اندک برای تأکید بر توکل تنها بر خدا.
کار دستی و گدایی: درویشان تشویق میشدند به کار صادقانه یا گدایی برای زنده ماندن بپردازند و آن را تمرینی در فروتنی و اعتماد به روزی الهی میدیدند.
سفر (سیر و سلوک): اغلب، درویشان از مکانی به مکان دیگر سفر میکردند و به سخاوت غریبهها متکی بودند. این سفر نمادی از سفر درونی معنوی به سوی خدا بود.
۵. مطالعه متون عرفانی و شعر
مثنوی مولانا و دیگر آثار، محور آموزش درویشان بود. این متون تمثیلها، داستانها و آموزههایی درباره عشق، خدا و ماهیت هستی ارائه میکردند.
آنها قرآن را عمیقاً مطالعه میکردند اما آن را در ابعاد عرفانی و نمادین تفسیر میکردند نه صرفاً از جنبه شرعی.
۶. کمال از طریق عشق و وحدت
در قلب تعالیم مولانا، عشق الهی قرار داشت. به درویشان آموخته میشد که عشق را راه نهایی به سوی خدا ببینند.
آنها معتقد بودند که اتحاد با خدا تنها از طریق فنای نفس (فنا) و غرق شدن در عشق الهی ممکن است.
داستانها و تمرینات خاص
۱. تمرین سماع (رقص چرخشی)
نمونه برجسته تأثیر مولانا بر پیروانش، تمرین سماع است - آیینی معنوی شامل موسیقی، شعر و رقص چرخشی نمادین.
- اهمیت: سماع شکلی از نماز و مراقبه بود که به درویش امکان میداد وجد معنوی و اتحاد با خداوند را تجربه کند.
- داستان:
روزی مولانا در بازار قدم میزد و صدای ریتمیک چکش زرگر را شنید. صدای تکراری عمیقاً در او اثر کرد و شروع به چرخیدن در حال وجد کرد، در حالی که شعری از جان او جاری میشد. پیروانش این تمرین را مشاهده کردند و بعداً آن را به سماع رسمی تبدیل کردند، جایی که درویشان میچرخند تا حرکت اجرام آسمانی و سفر روح به سوی خدا را نمادین کنند.
خلاصه
فرآیند آموزش درویش در زمان مولانا هم عملی و هم عرفانی بود - شامل تحول درونی، انضباط اخلاقی و آیینهایی برای شکستن بندهای نفس و رسیدن به وحدت با خدا بود. این سیستمی خشک و مکانیکی نبود بلکه سفری از عشق، تسلیم و خودشناسی بود که توسط استاد معنوی هدایت میشد. آموزههای خود مولانا این آموزش را با شعر، موسیقی و رقص آمیخت که به ابزارهای ضروری برای بیان و تجربه عشق الهی تبدیل شدند.
چرا یک بهائی نمیتواند درویش باشد؟
حضرت بهاءالله دو سال در کوههای سلیمانیه عراق با نام درویش محمد زندگی میکردند سه اثر مهم عرفانی ایشان هفتوادی چهارواحدی و مثنوی مبارک در این محل نازل شده است. حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء لباس درویشی میپوشیدند و مانند درویشان موهای بلند داشتند و در آثارشان اشعار و داستانهای بزرگان عرفانی مانند مولانا و عطار استفاده میکردند ولی فرق است بین عرفان و تصوف.
فرق بین عرفان و تصوف موضوعی است که در حوزهی فلسفه، دین، و ادبیات اسلامی بسیار مورد بحث قرار گرفته است. هرچند این دو واژه گاه بهجای یکدیگر به کار میروند، اما از دیدگاه دقیقتر، تفاوتهایی از نظر مفهومی، تاریخی و کاربردی دارند.
تعریف مفهومی
عرفان از ریشه «عَرَفَ» به معنی شناختن، شناخت قلبی و شهودی است. عرفان بیشتر به بُعد نظری و فلسفی شناخت خداوند و هستی اشاره دارد. در عرفان، شناخت خدا از راه دل، شهود و مکاشفه صورت میگیرد و نه صرفاً از طریق عقل یا استدلال.
تصوف بیشتر به سلوک عملی، زهد، ریاضت و آداب زندگی معنوی میپردازد. صوفی کسی است که برای رسیدن به حقیقت، مراحل مختلف تهذیب نفس، مجاهدت، ذکر، و مراقبه را طی میکند. تصوف بهصورت مکتبها و طریقتهای خاصی در تاریخ اسلام جلوه کرده است (مثل قادریه، نقشبندیه، مولویه).ی
رابطه میان آنها
تصوف راه است و عرفان هدف. تصوف ممکن است مقدمهای برای رسیدن به عرفان باشد، ولی هر عارفی الزاماً صوفی نیست و هر صوفی نیز ممکن است به عرفان نرسد.
مثالهایی از شخصیتها
عارفان نظری: ابن عربی، سهروردی، صدرالمتألهین
صوفیان عملی: بایزید بسطامی، جنید بغدادی، مولانا جلالالدین بلخی
نگارنده احترام و تحسین زیادی برای مولانا، اشعار و نوشتههایش قائل هست. نقش مولانا، حافظ، عطار و دیگر معلمان صوفی و پیروان آنها آماده کردن جهان برای ظهورحضرت بهاءالله، (روز قیامت) بود.
با اعلام ظهور حضرت بهاءالله، ایشان بسیاری از نقشها و رسوم صوفیان را منع کردند. به عنوان مثال، یک درویش به طور سنتی زندگی سادهای داشت، عاری از تعلقات مادی، و خود را وقف نماز، روزه و گدایی برای غذا میکرد با این حال، در آیین بهائی، بعضی از این اعمال دیگر تشویق نمیشود. در عوض، این آیین بر کسب معاش، پرهیز از گدایی و حفظ تعادل در عبادت تأکید میکند.
حضرت بهاءالله در کتاب اقدس بر هر نفسی کسب و کار را واجب شمرده و برای کسی که قادر به کسب نیست، بر امنا و اغنیا واجب است که برای او تدارک معاش نمایند. میفرمایند بپرهیزید از گدایی، زیرا در نزد خداوند حرام است و موجب خواری شماست.
و در کلمات مکنونه فارسی:
“بهترين ناس آنانند که باقتراف تحصيل کنند و صرف خود و ذوی القربی نمايند حبّاً للّه ربّ العالمين” (کلمات مکنونه) www.bahai.org/r/170294432
در الواح حضرت بهاءالله به جوامع مسیحی از راهبهها خواسته شده از گوشهنشینی دعا و مناجات بیش از حد کنار بکشند و به جامعه ملحق شوند و به خدمت بشر کمر بربندند. حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"دراين امر رهبانيّت نيست لکن انسانی که ميخواهد اوقات را حصر در تبليغ امراللّه و خدمت به نوع خويش نمايد ميتواند از جميع شؤون در کنار باشد. البتّه اوقات را صرف خدمت ملکوت اللّه نمودن بهتر است امّا نه رهبانيّت . نيّت بايد وقف حيات در خدمت امراللّه باشد ولی هر وقت بخواهد ازدواج نمايد ميتواند . همشيره من (حضرت ورقه عليا) حيات خود را وقف امراللّه کرده امانه بخيال رهبانيّت و انزوا بلکه محض خدمات آستان جمال ابهی حيات خود را وقف نموده . مقصد اينست که انسان آزاد است اگر بخواهد حيات خود را وقف ملکوت اللّه ميکند و يا در ضمن اشتغال بامور سائره بخدمت امراللّه ميپردازد ..." (ص ٢١٩ ج ٢ بدائع الآثار)
"و نیز از حضرت عبدالبهاء است قوله العزیز : ای دوست حقیقی بعضی از دوستان که حال صفت درویشی را بهانه نمودهاند در گوشه و کنار و کوچه و بازار به رمز و اشاره بستایش جمال قدم مشغول و به تشویق ناس مألوف غزلخوانی نمایند و نغمۀ روحانی سرایند این نفوس من بعد ترک این وضع خواهند نمود ولی سبب تشویق ناس است کسی نباید تعرّض به آنان کند ولی اگر چه پرسه زنی کنند این بسیار مذموم است و مخالف دین اللّه و منافی استغناء و سبب ذلّ امر اللّه .و قوله المحبوب : هو اللّه ای بندۀ آستان مقدس آنچه نگاشتی ملاحظه گردید و بر تفصیل اطلاع حاصل شد هفت وادی بجهت سیر وسلوک نازل شده و سیر و سلوک بسیار محبوب اگر اهل فقر عبارت از نفوس باشند که درین وادی سلوک نمایند و به این اخلاق متخلّق شوند روش راستان گیرند و سلوک آزادگان جویند هر نام که عنوان گردد ضرّی ندارد درویش که از قلم اعلی تحریر یافت معنیش فحوای رسالۀ سلوک است و بسیار معقول ولی جمعی الآن درین جهاناند و بظاهر و باطن سرگشته و پریشان و مهمل و معطّل و بار گران بر سائر ناس به صنعتی مشغول نشوند و به کار و کسبی مألوف نگردند و خود را از آزادگان شمرند و حال آنکه از برای توت شمران و فواکه توسرکان و موسم خرمای عربستان دویست فرسخ طی نمایند اینگونه نفوس مهمله البته مقبول نه زیرا هر نفسی باید کاری و کسبی و صنعتی پیش گیرد تا او بار دیگران را حمل نماید نه اینکه خود حمل ثقیل شود و مانند علّت کابوس مستولی گردد باری سیر و سلوک در وادی عشق محبّة الله بسیار محبوب و ذکر حق مقبول و از شدّت فرح و سرور غزلخوانی و نغمه سرائی مطلوب و ما دون آن اوهام و عیوب و علیک التحیّة و الثّناء ." امر و خلق - جلد ٣: صفحه ۳۶۸
تفاوت کلیدی دیگر در اطاعت از معلمان یا «مولا» است که در تصوف محوریت دارد. در مقابل، آیین بهائی دست بوسی و تعظیم یا پیروی کورکورانه از هیچ انسانی را مجاز نمیداند. این اصل نشاندهنده احترام عمیق به کرامت و استقلال انسان است.
در دیانت بهائی سجده در برابر هیچ مخلوقی جایز نیست؛ نهایت آنچه مجاز است، خم کردن سر به نشانه احترام و تکریم است، و حتی این نیز نباید به شکل بندگی باشد، بلکه باید به عنوان نشانهای از ادب و محبت باشد.
اصل مستقل تحری حقیقت
یکی از تعالیم اساسی آیین بهائی تحری مستقل حقیقت است. این اصل افراد را تشویق میکند که به جای پیروی کورکورانه از دیگران، خود به جستجوی حقیقت بپردازند. بهائیان «پیرو» هیچ فردی نیستند، زیرا این آیین بر درک مستقیم و ارتباط با خداوند از طریق تعالیم مظاهر الهی تأکید دارد.
چرا بهائیان کورکورانه از انسانها پیروی نمیکنند؟
تحری حقیقت
حضرت بهاءالله تعلیم میدهد که هر فرد ظرفیت و وظیفه جستجوی مستقل حقیقت را دارد. این امر از تقلید، خرافات جلوگیری کرده و رشد معنوی شخصی را تقویت میکند.
مظاهر الهی به عنوان تنها راهنمایان الهی
بهائیان معتقدند هدایت الهی از طریق مظاهر الهی (مانند موسی، مسیح، محمد، بهاءالله) که در تعالیم الهی خود معصوم هستند، آشکار میشود. از آنجا که انسانها خطاپذیر هستند، پیروی بیقید و شرط از دیگران میتواند به خطا یا گمراهی منجر شود.
نبود روحانیت یا واسطهها
حضرت بهاءالله نهاد روحانیت را ملغی کرد و تأکید نمود که افراد مسئول رشد معنوی خود هستند. این امر خطر سوء استفاده از اقتدار معنوی را از بین میبرد.
وحدت و پرهیز از تفرقه
وفاداری کورکورانه به رهبران انسانی اغلب باعث تفرقه و درگیری شده است. با تمرکز بر مظاهر الهی، بهائیان وحدت و هماهنگی را حفظ میکنند.
خطاپذیری انسان
همه انسانها خطاپذیر هستند. تنها خداوند معصوم است، و حتی مظاهر الهی نیز در مقام بشری خود در شرایط فیزیکی با همه انسانها شریک هستند.
بین صوفی و عارف تفاوت زیادی است در آیین بهائی، افراد هدایت میشوند تا از طریق تلاشهای خود به جستجوی حقیقت بپردازند و بر تعالیم مظاهر الهی تکیه کنند. این رویکرد استقلال معنوی، وحدت و ارتباط عمیقتر با هدایت الهی را تقویت میکند و آن را از اعمال اطاعت کورکورانه که در برخی سنتها یافت میشود، متمایز میسازد. بنا بر این یک بهائی ضمن قبول عرفانیات و با وجود اعتقاد به بعضی از عقاید صوفی و عرفانی نمیتواند مانند درویش زندگی کند.